هر سکوتـــــــــــــی سرشار از ناگفته ها نیست..........

بعضی وقت ها سرشار از خجالتِ گفته هاست..........

در آغوش خودم هستم
من خودم را در آغوش گرفته ام ! نه چندان با لطافت و نه چندان با محبت
اما وفادارِ وفادار
نه مثل تو . خیانت آن هم با یک دوست .

شبی از سوز دل گفتم قلم را ،

بیا بنویس غمهای دلم را ،

قلم گفتا برو بیمار عاشق ،

ندارم طاقت این بار غم را

یارم از من بی سببب رنجید و رفت / گریه را دید و بر من خندید و رفت
وقت رفتن دیگر از ماندن نگفت / قصه ناگفته ها را نشنید و رفت
تشنه بودم همچو دشتی پر عطش / مثل باران بر تنم بارید و رفت

راز دل با کس نگفتم چون ندارم محرمی

هر که را محرم شمردم عاقبت رسوا شدم

راز دل با آب گفتم تا نگوید با کسی

عاقبت ورد زبان ماهی دریا شدم

  هر وقت از کسی جدا شدی بهش بگو برای همیشه خداحافظ.....

                    هرچند با این کار قلب او را میشکنی و او را ناراحت میکنی

                                ولی از انتظار نجاتش  می دهی...

تو را ای گل کماکان دوست دارم / به قدر ابر و باران دوست دارم

کجا باشی کجا باشم مهم نیست / تو را تا زنده هستم دوست دارم