شقایق گفت
سوز نیو اشک قلم
مرداب از رود پرسید تو چرا زلالی... رود گفت من گذشتم .. تو نیز بگذر...
درباره وبلاگ


هرکجامحرم شدی چشم از خیانت بازدارکه محرم تا مجرم یک نقطه فاصله دارد

پيوندها
ابزار وبلاگ
خرید لایسنس نود32
آهنگ
سر دنده ال ای دی led
ردیاب مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان غزال دشت هات ای وطنم ایران و آدرس babandam.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 122
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 126
بازدید ماه : 257
بازدید کل : 92550
تعداد مطالب : 155
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
ح صالحی ک

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
یک شنبه 3 اسفند 1393برچسب:, :: 2:36 :: نويسنده : ح صالحی ک

شقایق گفت با لبخند نه بیمارم نه تبدارم..اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم..
یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود..ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته..نمیدانم چه بیماری به جان دلبرش افتاده بود اما طبیبان گفته بودندش که ریشه ی یک گل از آن نوعی که من بودم مرهم بود برای جان دلدارش..
و او یکدم نیاسوده بدون لحظه ای تردید به سوی من شتابان شد ..به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و هر لحظه سر را رو به بالاها تشکر از خدا کرد..
در این صحرا که آبی نیست من در دست او بودم ریشه ام سوزان ..که ناگه روی زانوهای خود خم گشت نشست وسینه را با سنگ خارا زهم بشکافت..
اما آه ..صدای قلب او گویی جهان را زیر و رو کرد..زمین و آسمان را پشت و رو کرد..و هر چیزی که آنجا بود با غم روبرو کرد..نمیدانم چه میگویم؟به جای آب خونش را به من میداد و بر لب فریاد بمان ای گل که تو تاج سرم هستی دوای دلبرم هستی بمان ای گل..
و من ماندم ..نشان از عشق و شیدایی..با این رنگ و زیبایی...و من نامم شقایق شد..گل همیشه عاشق شد..



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: